بــــــــــــــهــــــــــــار
 

جوک نت

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | قالب وبلاگ | Feed
درباره وب

لینک دوستان
قالب های پیچک
برچسب‌ها وب
ساپرت قرمز لیندا کیانی (1)
عکس لو رفته لیندا کیانی (1)
لیندا کیانی با ساپورت (1)
لیندا کیانی با ساپورت قرمز (1)
لیندا کیانی ساپورت قرمز (1)
لینک های مفید
 قالب های پیچک
قالب های پیچک
سفر بی تو
تاریخ : دوشنبه 92/6/4 | 2:5 عصر | نویسنده : بهاره

رفته بودم شمال

دریا را دیدم . حالش خوب بود . من را که دید حسابی ذوق کرد . هی دست های آبی اش را بالا و پایین میبرد و موج موج برایم دست تکان میداد . من هم برایش دست تکان دادم . روی دامن ساحلی اش نشستم و   با انگشت برایش نقش و نگار کشیدم . دریا هم مدام دست به نقش هایم میکشید و به به و چه چه میکرد . حال تورا هم پرسید . سراغت را گرفت . گفتم میبینی که جایش خالی نیست . راست گفتم. مگر میشود جای اقیانوس کنار دریا خالی باشد ؟ نه . نمیشود ...

بعد هم نشستم در گوش گوش ماهی ها عاشقانه هایی که قبلا برایت نوشته بودم را خواندم :

تو اگر دریایی

خوش به حال وصال ِ ماهی ها

خوش به توفیق ِ مرجان ها 

خوش به سعادت ِ مروارید ها

خوش به حال هرکس و هرچیزی که ایگونه در دلت جا باز کرده است


حسابی خوششان آمده بود . من برایشان میخواندم .و آن ها آرام روی دامن دریا خواب میرفتند.

به عیادت جنگل هم رفتم . شنیده بودم سرماخورده و زمستان حسابی رمقش را گرفته است . الان حالش خیلی بهتر بود . تابستان حسابی گرمش کرده بود و جوشانده ی باران را به کامش ریخته بود . هنوز به جنگل نرسیده یک عالمه درخت به استقبالم آمده بودند . پراکنده روی دامنه ی کوه ها ایستاده بودند و نگاهم میکردند . لابد میخواستند از آن بالا مرا بهتر ببینند . من هم برایشان دست تکان دادم و سلام ِ اقاقی های شهر و درخت ِ پرتغال باغچه را به آن ها رساندم . درخت های پیر جنگل تورا خوب یادشان بود . احوالت را پرسیدند و گفتند جایت خالیست .
گفتم نه . مثل اینست که بگویی چقدر جای خاک ، کنار درخت خالیست ... ولی خالی نیست .  و بعد سرم را روی تنه ی ضخیم درخت پیری  گذاشتم و از تو برایش خواندم :

تو اگر خاکی

خوش به حال ِ جوانه

که تو در گوشش اذان و اقامه میگویی

نه

خوش به حال بوته ی محمدی

که هر شب روی پای تو به خواب میرود

و هر صبح روی دست تو میشکفد

نه نه

خوش به حال درخت

که سال هاریشه اش در  تو پیچیده و تو در او پیچیده ای

اصلا خوش به حال هر چه بیشتر در تو ریشه دارد

شمال که بودم هوا خوب بود . آسمان حسابی ذوق ِ باریدن داشت . حسّ ِ شعرش گل کرده بود . مدام برایم باران میسرود . باران با تخلّص ِ شبنم !
من هم چتر باز نکردم . خواستم ذوقش را نشکنم . به افتخار غزل هایش خیس شدم و خیس شدم و خیس شدم ...
کم کم مرا هم به ذوق آورد . یک بیت چشم من میسرود و یک بیت آسمان . مشاعره ی خوبی بود . حسابی مرا دلتنگ توکرد .

جایت اما زیر باران هم خالی نبود ، وقتی تو خودِ باران بودی .

تو اگر بارانی

خوش به حال آسمان . . .وقتی هنوز در دل ابر ها جا داری

خوش به حال زمین . . . وقتی بر گونه های خاکی اش مینشینی

خوش به حال گلبرگ 

وقتی که شبنم میشوی و از تنهایی درش می آوری

شمال بودم

سفر خوبی بود

تو دریا بودی . جنگل بودی . باران بودی .آبشار بودی .  عطر شالیزار بودی . نسیم بودی . نغمه ی بلبل بودی . صدای موج بودی ...

نمیدانم

از سفر ی "بی تو " برگشته ام

ولی هنوز نمیدانم

 من،  شمال نبودم ...

یا تو " شمال " بودی ...

 





نظر
مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Pichak :.
آخرین مطالب
عکس لو رفته لیندا کیانی با ساپورت قرمز
آرشیو مطالب
شهریور 92
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 34697
طراح قالب : پیچک | Weblog Themes By : Pichak.net
RSS Feed | Pichak.Net